خلاصه جلسه مهر ماه
بسم الله..
قرار هست یه شبیه سازی تو ذهنمون انجام بدیم.
سعی میکنیم ذهنمون رو کاملاً خالی کنیم و خودمون رو یک انسان "عاقل" و "حکیم" در نظر بگیریم.
فرض اول: یک موجود "ذهنی" تصور کنید و به اون حیات بدید. پس یک "موجود ِ ذهنی ِ زنده" خواهیم داشت.
فرض دوم: کمی پیشرفته ترش کنید و بهش "اختیار" هم بدید! مثلاً یه کلاس درس از این موجودات ذهنی رو در نظر بگیریم، و یک معلمی که با اختیار داره به این کلاس درس میده.
البته ما چون تعلقمون به ماده زیاد هست ممکن ـه فکر کنیم که اختیار موجود ذهنی ما محدود ه یا اصلاً اختیاری نداره. ولی برای این که اختیار داشتن اون رو بهتر درک کنیم باید بگیم که: روح آدمها قدرت آفرینش موجودی رو داره که اختیار داشته باشه. نمونه ی این امر خوابهای صادقانه هستند. در فلسفه ثابت میشه که این خوابها تصویرسازی روح ما از یک واقعیت بی صورت هستن. یعنی ذهن ما به حقایقی که تصویر ندارن، با استفاده از تصاویری که براش آشنا هستن شکل میده. یعنی در خواب چنین موجودات ذهنیای هستند که اختیار هم دارند.
این نکته رو هم در نظر بگیرید که موجودیت آن چه که در ذهن ساخته ایم کاملاً وابسته به ارتباطی ـه که بین ما و اون هست.
نتیجه: الان یه موجود ذهنی زندهی مختار داریم که یک ارتباط قوی بین وجود او تصمیم و اراده ی ما هست. یعنی هر ویژگیای که داره و هر کاری میکنه بخاطر ارتباطی هست که با ما داره. حتا چیزهایی که اختیار میکنه.
فرض سوم: برای موجود ذهنیمون " فهم و شعور" در نظر بگیریم. پس ما یه " زنده ی ذهنی مختار عاقل" داریم!
حالا این موجود داره با اختیار خودش یه سری کارها می کنه و ممکنه که یه جایی یادش بره تعریف خودش رو، که زنده ی "ذهنی" ه. ینی اون "ارتباطی" که با ما داره و باعثِ موجود شدنش شده رو یادش بره و فکر کنه خودش همه کاره ی ذهن ماست و می تونه همه کار بکنه. در صورتی که همه کارهش اون " ارتباط" ه ست. علت این فراموشی هم این ه که ما هنوز هیچ تصویری از ارتباط بین خودمون و اون موجود نساخته ایم. و اون موجود هم چیزی رو نمیبینه و بخاطر کاراش غافل میشه ازین ارتباط.
شاید تجربه کرده باشید که آدم وقتی داره یه فرمولی رو اثبات میکنه، یه علاقه ای بهش پیدا میکنه، و هر جا که اشتباه کنه اذیت میشه. این نشون میده بین ما و موجودات ذهنیمون در جایگاه خالق یه علاقه ای هست. حالا این موجود ما هم وقتی غافل میشه، ما از روی علاقه، یه تصویری از اون ارتباط بهش میدیم که از جنس خودش ـه. این طوری که "تو این موجود هستی و برای این که فراموش نکنی هم یه سری تمرین انجام بده."
مثلاً فکر کنید که شما استاد فرشچیان هستید و چند سال روی طرح ضریح امام رضا (ع) فکر کرید و یک نقش روی کاغذ میآریم. بعد یکی از اضلاع یکی از هشت ضلعی های طرحه میگه من نمیخوام اینجا باشم! و استاد دلش میسوزه برای طرح و میگه این طرح داره خودش رو خراب میکنه...
و از اونجایی که ما انرژی گذاشتیم تا اون رو به این شکل خوبی که هست ایجاد کنیم، یک علاقهای بین ما و اون موجود ذهنی هست. بخاطر این علاقه ما میخوایم که اون از غفلتش در آد... بهترین کاری که می تونیم بکنیم این ـه که اون ارتباط بیصورت رو در یک قالب قابل درک برای موجود ذهنیمون بگنجونیم و بفرستیم پیشش. پس یک موجود از جنس خودش میسازیم که حقیقتش اون ارتباط هست.
فرض چهارم: حالا تصویری که ما خلق کردیم رفت و پیغام ما رو به موجود ذهنی رسوند. دو حالت داره. یا گوش می ده و از غفلت در میآد یا نه. اگه گوش نکرد، ذهن ما سعی میکنه درستش کنه و اون رو در یک سختیایی قرار میده که در اثر درد اون سختی، برگرده و خودش رو با مجموعهای که توش هست چک کنه و ببینه کجاست و مختارانه برگرده سر جاش.
غفلت این موجود ذهنی مثل گذاشتن یه منفی اضافه در یه فرمول در حال اثبات شدن ـه. شاید یه آدم بیسواد تصور کنه اون منفی اثر چندانی نداره؛ اما صاحب اون فرمول میدونه که این خیلی مهم ـه.
نتیجه گیری کلی:
در حقیقت ما در ذهنمون یه شبیه سازی کردیم از "خلقت". میشه گفت کم و بیش نسبت موجود ذهنیمون به ما مثل نسبت ما به خداست. به این صورت که ما یه " موجود زنده ی الهی مختار عاقل" هستیم. و ارتباطمون با خدا همواره برقراره. اگر قطع شه این ارتباط هیچ موجودی باقی نمیمونه... و ما یک موجود زنده ی مختار عاقل الهی تعریف میشیم. و همونطور که اگر از تعریف اون موجودِ مثالی، "ذهن" خودمون رو حذف کنیم اون دیگه وجود نخواهد داشت، اگر الهی بودن رو از تعریف خودمون حذف کنیم موجودیت خودمون زیر سوال رفته.
تو فرهنگ دینی اون ارتباط ما با خدا در واقع حقیقت امامت و نبوت هست.
آیه 212 بقره میفرماید مردم همه یکدست بودند. اما غفلت کردند، پس خدا پیامبران رو فرستاد ... تا غفلت ما رو از ارتباطی که ما رو موجود میکنه در هر لحظه کمتر کنن.
این اشخاص یه دستوراتی دارن که ما فراموش نکنیم. اینا همون احکام شرعی و اخلاقی ه. ما هم اگر در مورد این احکام سهل انگار باشیم مثل اون شخص بیسوادی ایم که منفی اشتباه رو در فرمول مهم نمیدید.
میخوایم به یه سوال جواب بدیم که ما چرا مسلمونیم؟ اگر کاملاً عقلانی به خلقت نگاه کنیم داستان خلقت مثل همین مثال ـه. و به این خاطر که اسلام دین عقلانی ای هست.
و از اون جایی که روند خلقت ما اینطور بوده، دلیلی نداره که دلیل همه چیز رو تمام و کمال بدونیم تا انجامش بدیم. مثل اون ضلع تو یه هشت ضلعی ضریح که میگه میخوام کج باشم در حالی که وقوف کامل بر طرح نداره. و کوچک ترین چیزها هم دلیل دارن. مثل جای همون ضلع...