بسم الله
حضرت زهرا (س) به عنوان یک الگو:
ویژگی های زندگی حضرت زهرا(س) منحصر به بانوان نیست؛ بلکه ایشان الگویی برای کل جهان بشری هستند. همان طور که ائمه(ع) می فرمایند: ما برای مردم حجت هستیم و حضرت زهرا(س) بر ما حجتند.
آیا اینکه می گویند حضرت زهرا(س) الگوی ما هستند، یعنی اینکه ما می توانیم دقیقا مثل ایشان شویم؟
آیا تفاوتی بین ما و الگوهایمان وجود دارد؟
از منظر قرآن کریم، ما از لحاظ جسمی با الگوهایمان هیچ تفاوتی نداریم ولی از لحاظ روحی متفاوتیم:
"قل انما انا بشرٌ مثلکم یوحی الی"1
لازمه ی اینکه به کسی وحی برسد داشتن ویژگی های مشخصی است. یکی از این ویژگی ها، عصمت است. اصطلاح دقیق عصمت در قرآن، رؤیت است.
معصوم دارای رؤیت است؛ یعنی زشتی و پلیدی گناه را می داند و می بیند و با میل و اختیار خود به آن عمل می کند.
تفاوت اصلی بین ما و الگوهایمان این است که معصوم به علمی که دارد ایمان و یقین دارد.
اگر الگوی ما در کل زندگی خود یک خطا انجام بدهد، تمام الگو بودنش زیر سوال می رود.
الگو باید معصوم باشد تا نگاه همه ی انسان ها به آنها، نگاه به قله ی کمال باشد
ما باید الگو را خوب بشناسیم تا بتوانیم در تمام ابعاد زندگی از ایشان پیروی کنیم.
امام علی(ع) می فرمایند:
شناخت خدا و توحید مانند یک قلعه است. در ورود به قلعه ما هستیم. بعضی ها به جای اینکه از در وارد شوند از دیوار وارد می شوند که اینها سارق هستند.
در اسلام، وسیله به اندازه ی هدف مهم است. پس راه های رسیدن به توحید مهم است.
مزیت داشتن الگو این است که حد و حدود کلیاتی را که در دین آمده مشخص می کند.
1-آیه 110 سوره ی کهف
بسم الله
چند نکته درباره ی خطبه ی حضرت زینب(س):
بسم الله ..
خدای متعال ما را به حضرت زینب(س) حواله داده است تا از طریق ایشان به کمال برسیم. این که اسم هیات به نام ایشان است حتماً عنایتی بوده؛ باید سعی کنیم این حضرت را بهتر بشناسیم.
یکی از راه های شناخت، شناخت ظاهری است که با خواندن سیره نامه صورت میگیرد.
موضوعاتی که باید در زندگی ایشان بیشتر به آنها توجه کنیم:
- نقش حضرت زهرا(س) به عنوان مادر در تربیت فرزند خود
- نقش حضرت علی(ع) به عنوان پدر در تربیت فرزند خود
- رابطه ی پیامبر اکرم(ص) با حضرت زینب(س)
- رابطه ی حضرت زینب(س) با امام حسین(ع)
- ازدواج با عبدالله بن جعفر و شرط ضمن عقد ایشان(همراهی با امام حسین(ع) در همه ی سفرهایشان)
- مجلس تفسیر قرآن در کوفه
- نقش حضرت زینب(س) در وقایع عاشورا
- خطبه ی معروف ایشان در مجلس یزید
- القاب و اسماء
بسم الله الرحمن الرحیم
هجرت و پیامدهای آن:
دنیای امروز دنیای پیچیده ای است. نزاع های امروزی دنیا درون دینی است. دشمنی ها با استفاده از ابزار دینی است. این پیچیدگی ها در جامعه ی اسلامی بعد از رحلت پیامبر و حتی قبل تر از آن ،از هجرت ایشان از مکه به مدینه شروع شد.
در مکه، قبل از هجرت ، همه ی کسانی که دعوت رسول اکرم(ص) را پذیرفتند هزینه ی آن را نیز باید میپرداختند. شکنجه، تهدید، تحریم و... . در واقع قبل از هجرت ، ما پدیده ای به نام نفاق نداریم؛ اما بعد از هجرت اوضاع فرق میکند. در این زمان پیامبر و دین اسلام در موضع قدرت بودند. در نتیجه عده ای که قلبا ایمان نداشتند برای حفظ منافع خود ، ظاهرا اسلام آوردند. در جامعه ی ما هم (بعد از انقلاب اسلامی) نفاق به وجود آمد.
به طور کلی قدرتمند شدن دین به میزان زیادی آسیب به دنبال دارد. آیا با وجود این مساله باید دین را کنار بگذاریم؟
باید تلاش خود را بیشتر کنیم تا مفاهیم دین را چنان که هست بفهمیم و این یعنی بصیرت که با آن افراد دین دار اجازه نمیدهند جریان نفاق با ظاهرسازی، از دین سوءاستفاده کنند.
پیام دیگر هجرت:
در قرآن کریم، از هجرت به عنوان یک راهکار برای حفظ دین یاد شده است.۱
هجرت یک تاکتیک مهم در دینداری است. ما امروز به این موضوع توجه نمیکنیم. چون این آموزه ها برایمان به صورت عملیاتی تعریف نشده است.
ما تاریخ را که جستجو میکنیم به افرادی در زمان پیامبر بر میخوریم که دچار کج فهمی هستند. خودشان را از پیامبر صاحب نظرتر قلمداد میکنند. در کنار این ها امیرالمومنین(ع)را هم میبینیم که از زمان بعثت پیامبر تا رحلت ایشان یک سخنرانی هم ندارند. چرا که با وجود پیامبر ضرورتی احساس نمیکنند که اظهار نظر بکنند.
یکی از چالش های دینداری معاصر این است که انسان ها بیش از حد اظهار نظر میکنند.
جامعه ی غرب ، فضای اظهار نظر را کاملا باز می گذارد. میگوید که نظر همه ی افراد محترم است و نظر پیامبر هم محترم است در کنار همه ی نظرها و درحدی که همه ی نظر ها اعتبار دارند. ( منظور سوال کردن نیست. دین اجازه ی پرسیدن به افراد میدهد. اما این همه حق اظهار وجود برای افراد قائل شدن در درون این افراد تاثیرگذار است)
پدیده ی شبکه های اجتماعی یکی از ابزارهایی است که غرب برای گستردن این فضا استفاده می کند. در چنین فضایی شنیدن های ما علی السویه می شود. افراد، بیشتر از اینکه به عمق توجه کنند به دنبال کثرت هستند. کانون توجه از انسان های عمیق می رود به سمت انسان های سطحی. به خاطر وجود این کثرت ها آدم های امروز وقتی برای فکرکردن و عمیق شدن روی مسایل ندارند.
۱_ ان الذین توفیهم الملائکه ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا
بسم الله...
بحث و توضیح سوره ی فجر
فضای فردی سوره:
در قسم های اول سوره۱ ،شبهای ده گانه دوره ی ابتلائات انسان و بستری برای رسیدن به مقام بندگی است. فجر هم همان فجر بندگی انسان است و آن روز عید قربان اوست که در آن انسان محبت غیر خدا (حب الدنیا) را با دست خودش ذبح میکند.
باتوجه به بحث های گرفتن و دادن نعمت در سوره ۲و ۳اکرام نعمت و گرفتن آن ابتلا است برای انسان. چه به او نعمت داده شود و چه از او گرفته شود ، هر دوی اینها ابتلاست.ابتلا همان تغییر شرایط است. هدف از تغییر شرایط این است که انسان وارد وادی بندگی شود و در گروه بندگان خدا قرار گیرد. در انتهای سوره به این موضوع اشاره شده است۴
نفس مطمئنه همان انسانی است که در وادی ابتلائات،بندگی کرده است. داشته هایش را خرج بندگی کرده است.کسی که داشتن و نداشتن برایش فرقی ندارد و میداند که در هر حال باید بندگی کند و چه در حال داشتن و چه نداشتن تنها ابزار های بندگی او تفاوت کرده اند. چنین کسی به مقام اطمینان رسیده ست.
در روایات ، نفس مطمئنه به امام حسین(علیه السلام) و در بعضی روایات به امام علی (علیه السلام) نسبت داده شده است.
بحث شفاعت در سوره:
در حقیقت معنوی ، نفس مطمئنه در وادی ابتلا دستگیری میکند. حقیقت بندگی او این است که یتیم نوازی کند. در این طوفان هایی که طواغی به پا میکنند کارشان این است که شفاعت کنند. دستگیری کنند.
ما هرچه از خدا میگیریم از دست مبارک رسول اکرم(ص) میگیریم. ما هرچه در وادی ولایت رسول الله حرکت کنیم قوای او در ما متجلی میشود. مثلا اگر صبر به خرج دهیم صبر رسول الله نورش به قلب ما تابیده میشود.
اقوامی که در این سوره ذکر شده چه ویژگی هایی دارند؟
کسانی هستند که به آنها امکانات داده شده ولی به جای قرار گرفتن در مسیر بندگی طغیان کردند و باعث کثرت فساد شدند. خداوند بساط این اقوام را جمع میکند و اقوام دیگری جایگزین آنها میکند.
سپس آینده ی این طغیانگران را میگوید۵
فضای اجتماعی-تاریخی سوره:
هر انسانی فراز و فرودی دارد، گناه میکند ، از رحمت دور میشود ، به رحمت نزدیک میشود و...
به همین صورت خانواده نیز فراز و فرودی دارد ، مورد ابتلا قرار میگیرد.
در ساحت بالاتر، اجتماع بشری و طول اجتماع بشری(یعنی تاریخ بشر) نیز فرازها و فرودهایی دارد و مورد آزمایش قرار میگیرد.
بشر با فطرتی پاک متولد شده. در طول تاریخ اقوامی بودند که بشر را از مسیر اصلی(مسیر بندگی) منحرف کردند و او را زمین زدند. انبیا آمدند استغفار کردند( دوباره جریان را زنده کردند).
این فراز و فرود بشریت به جایی میرسد که حضرت حجت ابن الحسن(عج) ظهور میکنند.
فجر را میتوانیم به نوعی به ظهور حضرت نسبت دهیم . لیالی عشر همان حیات اجتماعی
بشر است. یعنی بشر باید این دوره را طی کند تا به آن فجر برسد.
۱-والفجر ولیال عشر والشفع والوتر واللیل إذا یسر
۲-فاماالانسان اذاماابتله ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن
اما انسان چون خدا او را برای آزمایش نعمتی بخشد در آن حال گوید: خدا مرا عزیز و گرامی داشت
۳- و اما اذا ماابتله ربه فقدر علیه رزقه فیقول ربی اهانن
و چون او را برای آزمودن تنگ روزی کند گوید: خدا مرا خوار گردانید
۴- یا ایتهاالنفس النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی
ای نفس مطمئن و دل آرام به حضور پروردگارت بازآی در حالیکه تو خوشنودی و او راضی از توست و در صف بندگان خاص من وارد شو و در بهشت من داخل شو
۵- و جی یومئذ بجهنم یومئذ یتذکر الانسان و انی له الذکری
و آن روز جهنم را بیاورند همان روزی که آدمی متذکر شود و آن تذکر چه سود به حال او بخشد؟
بسم الله..
قرار هست یه شبیه سازی تو ذهنمون انجام بدیم.
سعی میکنیم ذهنمون رو کاملاً خالی کنیم و خودمون رو یک انسان "عاقل" و "حکیم" در نظر بگیریم.
فرض اول: یک موجود "ذهنی" تصور کنید و به اون حیات بدید. پس یک "موجود ِ ذهنی ِ زنده" خواهیم داشت.
فرض دوم: کمی پیشرفته ترش کنید و بهش "اختیار" هم بدید! مثلاً یه کلاس درس از این موجودات ذهنی رو در نظر بگیریم، و یک معلمی که با اختیار داره به این کلاس درس میده.
البته ما چون تعلقمون به ماده زیاد هست ممکن ـه فکر کنیم که اختیار موجود ذهنی ما محدود ه یا اصلاً اختیاری نداره. ولی برای این که اختیار داشتن اون رو بهتر درک کنیم باید بگیم که: روح آدمها قدرت آفرینش موجودی رو داره که اختیار داشته باشه. نمونه ی این امر خوابهای صادقانه هستند. در فلسفه ثابت میشه که این خوابها تصویرسازی روح ما از یک واقعیت بی صورت هستن. یعنی ذهن ما به حقایقی که تصویر ندارن، با استفاده از تصاویری که براش آشنا هستن شکل میده. یعنی در خواب چنین موجودات ذهنیای هستند که اختیار هم دارند.
این نکته رو هم در نظر بگیرید که موجودیت آن چه که در ذهن ساخته ایم کاملاً وابسته به ارتباطی ـه که بین ما و اون هست.
نتیجه: الان یه موجود ذهنی زندهی مختار داریم که یک ارتباط قوی بین وجود او تصمیم و اراده ی ما هست. یعنی هر ویژگیای که داره و هر کاری میکنه بخاطر ارتباطی هست که با ما داره. حتا چیزهایی که اختیار میکنه.
فرض سوم: برای موجود ذهنیمون " فهم و شعور" در نظر بگیریم. پس ما یه " زنده ی ذهنی مختار عاقل" داریم!
حالا این موجود داره با اختیار خودش یه سری کارها می کنه و ممکنه که یه جایی یادش بره تعریف خودش رو، که زنده ی "ذهنی" ه. ینی اون "ارتباطی" که با ما داره و باعثِ موجود شدنش شده رو یادش بره و فکر کنه خودش همه کاره ی ذهن ماست و می تونه همه کار بکنه. در صورتی که همه کارهش اون " ارتباط" ه ست. علت این فراموشی هم این ه که ما هنوز هیچ تصویری از ارتباط بین خودمون و اون موجود نساخته ایم. و اون موجود هم چیزی رو نمیبینه و بخاطر کاراش غافل میشه ازین ارتباط.
شاید تجربه کرده باشید که آدم وقتی داره یه فرمولی رو اثبات میکنه، یه علاقه ای بهش پیدا میکنه، و هر جا که اشتباه کنه اذیت میشه. این نشون میده بین ما و موجودات ذهنیمون در جایگاه خالق یه علاقه ای هست. حالا این موجود ما هم وقتی غافل میشه، ما از روی علاقه، یه تصویری از اون ارتباط بهش میدیم که از جنس خودش ـه. این طوری که "تو این موجود هستی و برای این که فراموش نکنی هم یه سری تمرین انجام بده."
مثلاً فکر کنید که شما استاد فرشچیان هستید و چند سال روی طرح ضریح امام رضا (ع) فکر کرید و یک نقش روی کاغذ میآریم. بعد یکی از اضلاع یکی از هشت ضلعی های طرحه میگه من نمیخوام اینجا باشم! و استاد دلش میسوزه برای طرح و میگه این طرح داره خودش رو خراب میکنه...
و از اونجایی که ما انرژی گذاشتیم تا اون رو به این شکل خوبی که هست ایجاد کنیم، یک علاقهای بین ما و اون موجود ذهنی هست. بخاطر این علاقه ما میخوایم که اون از غفلتش در آد... بهترین کاری که می تونیم بکنیم این ـه که اون ارتباط بیصورت رو در یک قالب قابل درک برای موجود ذهنیمون بگنجونیم و بفرستیم پیشش. پس یک موجود از جنس خودش میسازیم که حقیقتش اون ارتباط هست.
فرض چهارم: حالا تصویری که ما خلق کردیم رفت و پیغام ما رو به موجود ذهنی رسوند. دو حالت داره. یا گوش می ده و از غفلت در میآد یا نه. اگه گوش نکرد، ذهن ما سعی میکنه درستش کنه و اون رو در یک سختیایی قرار میده که در اثر درد اون سختی، برگرده و خودش رو با مجموعهای که توش هست چک کنه و ببینه کجاست و مختارانه برگرده سر جاش.
غفلت این موجود ذهنی مثل گذاشتن یه منفی اضافه در یه فرمول در حال اثبات شدن ـه. شاید یه آدم بیسواد تصور کنه اون منفی اثر چندانی نداره؛ اما صاحب اون فرمول میدونه که این خیلی مهم ـه.
نتیجه گیری کلی:
در حقیقت ما در ذهنمون یه شبیه سازی کردیم از "خلقت". میشه گفت کم و بیش نسبت موجود ذهنیمون به ما مثل نسبت ما به خداست. به این صورت که ما یه " موجود زنده ی الهی مختار عاقل" هستیم. و ارتباطمون با خدا همواره برقراره. اگر قطع شه این ارتباط هیچ موجودی باقی نمیمونه... و ما یک موجود زنده ی مختار عاقل الهی تعریف میشیم. و همونطور که اگر از تعریف اون موجودِ مثالی، "ذهن" خودمون رو حذف کنیم اون دیگه وجود نخواهد داشت، اگر الهی بودن رو از تعریف خودمون حذف کنیم موجودیت خودمون زیر سوال رفته.
تو فرهنگ دینی اون ارتباط ما با خدا در واقع حقیقت امامت و نبوت هست.
آیه 212 بقره میفرماید مردم همه یکدست بودند. اما غفلت کردند، پس خدا پیامبران رو فرستاد ... تا غفلت ما رو از ارتباطی که ما رو موجود میکنه در هر لحظه کمتر کنن.
این اشخاص یه دستوراتی دارن که ما فراموش نکنیم. اینا همون احکام شرعی و اخلاقی ه. ما هم اگر در مورد این احکام سهل انگار باشیم مثل اون شخص بیسوادی ایم که منفی اشتباه رو در فرمول مهم نمیدید.
میخوایم به یه سوال جواب بدیم که ما چرا مسلمونیم؟ اگر کاملاً عقلانی به خلقت نگاه کنیم داستان خلقت مثل همین مثال ـه. و به این خاطر که اسلام دین عقلانی ای هست.
و از اون جایی که روند خلقت ما اینطور بوده، دلیلی نداره که دلیل همه چیز رو تمام و کمال بدونیم تا انجامش بدیم. مثل اون ضلع تو یه هشت ضلعی ضریح که میگه میخوام کج باشم در حالی که وقوف کامل بر طرح نداره. و کوچک ترین چیزها هم دلیل دارن. مثل جای همون ضلع...
بسم الله..
ما دو جور دین داری میکنیم یک جور دین داری که خیلی هم مرسوم است این است که یک واجباتی را انجام می دهیم و یک محرماتی را انجام نمیدهیم این جور دین داری از تویش دروغ نگفتن و غیبت نکردن در می آید ، یک مدل دین داری هم این است که من دنبال رفتار اخلاقی نیستم دنبال کار اخلاقی م . کار اخلاقی یعنی من یک کاری با دلم بکنم که دلم اصلا هوس کار بد نکند.یک کاری با دلم بکنم که دلم هوس کار خوب بکند. وقتی من چنین آدمی شدم دیگر مهم نیست که هی دنبال این باشم که کار خوب بکنم ، چون اگر موقعیتش پیش بیاید حتما کار خوب میکنم .
کار تربیتی در قرآن مدل های مختلف دارد:
مدل اول – خدا با مقدراتش، با بلا، با راحتی ، انسان ها را رشد می دهد.
مدل دوم – واجبات و محرمات و مثل نماز که انسان را از فحشا و منکر باز میدارد.
مدل سوم – نشست و برخاست با اولیای خدا.
مدل چهارم – تزکیه، در این مدل تربیتی خدا میگوید خودت روی خودت کار کن، تزکیه یعنی من با روح خودم کاری کنم که دیگر هوس گناه نکنم. خدا از ما فقط انجام یک سری احکام را نمی خواهد ، پشت این احکام از ما "آدم" شدن میخواهد. خدا از ما تغییر میخواهد، تبدیل میخواهد... اگر میخواهیم انسان باشیم باید در خودمان تغییر ایجاد کنیم باید مبارزه کنیم. یک قلوه سنگ چه طور صاف و صیقلی می شود؟ انقدر سرش به این سنگ و آن سنگ میخورد تا قشنگ و زیبا می شود .خدا میگوید من نمیخواهم تو این طوری قشنگ بشوی.حوادث بزند توی سرت تا آدم بشوی ؛ خدا میگوید خودت مثل یک مجسمه ساز این سنگ را بگیر ، بگو این کم ست این زیاد ست بتونه بردار و روی عیب هایت کار کن.
چرا بعضی از آدم ها با این که کار خوب میکنند باز بدند؟ چون هوی و هوس خودشان را به خدا و پیغمبر میبندند؛ لبخند میزنند تا کارشان راه بیفتد، بعد میگویند خدا گفته لبخند بزنید. خدا میگوید من از تو لبخند نمیخواهم ، من پشت این لبخند از تو آدم میخواهم. پشت این نوع دین داری هیچ خودسازی ای صورت نگرفته ست.
ما نیامده ایم در این دنیا یک سری کار های خوب بکنیم یا یک سری کار های بد را ترک کنیم، ما آمده ایم در این دنیا با خودمان مبارزه کنیم و رشد ما ، صعود ما ، گسترش روح ما به مبارزه ی با بدی هایست که اصلا خدا عمدا در وجود ما یا پیش پای ما گذاشته که ما با آن ها مبارزه کنیم .
یکی از خاصیت های تزکیه و تقوا نزدیک شدن به خداست تقوا دست ما را میگذارد در دست خدا، تقرب به خدا عقل آدم را زیاد میکند . عقل که زیاد بشود انسان دنیا را کوچک می بیند دنیا وقتی کوچک شد همه چیز راحت می شود . کوچک شدن دنیا یعنی همه چیز را از بالا دیدن . یعنی در بی نهایت اندیشیدن.
+ عکس، هدیه ی اهدایی هیئت
بسم الله
برای این که بخوایم به ما حیات طیب بدن, باید "حسن فعلی" و "حسن فاعلی" رو باهم داشته باشیم. ینى عمل صالح .
ولی کدوم عمل صالح ؟! اونی که من برا خودم تعیین می کنم یا عرف تعیین می کنه یا...؟
ما برای عملمون سنگ محک داریم و اون قرآن ه. و باید حواسمون باشه که حرف اصلی قرآن و باطن قرآن رو فقط معصوم درک می کنه...
از خصوصیات حیات طیب اینه که انسان رو صعود میده و یعنی این که آدم رو بالا میبره ، روحش رو کش میده .نه این که بره یه جای بالایی و بعد دیگه اون جای قبلی نباشه؛روح بزرگ میشه
این طوری ادم عزیز میشه.. عزت و شکست ناپذیرى درونی.چه طوری؟ وقتی آدم صعود کنه و به سرچشمه ی عزت ها نزدیک شه خودش عزیز میشه.
آیه ای داریم که میگه ما عندکم ینفد و ما عند الله باق پس آدم وقتی به خدا وصل بشه و به اون حیات زنده بشه فنا ناپذیر میشه.دیگه ناراحت و ترسان نمیشه.. نگرن فردا نیست و ترس از گذشته نداره چون حیات طیبه کلش ثمره ست و ذهن انسان دیگه درگیر این چیزا نمیشه. میدونه چه طور باید رفتار کنه .
یکى دیگه از خواص این زندگی ، ثبات دادن به انسان ه. اینه که حرف آدم ثابت ه؛ چون به "حق" ی دست پیدا کرده که تغییر نمی کنه و از بین نمی ره.
و در آخر
یاایها الذین امنوا استجیبوا للله و لالرسول اذا دعاکم لما "یحییکم"
استجابت خدا و پیامبرش بر هر چیزی اولویت داره چون صدامون می زنن که زنده مون کنن به حیاتی طیب...